بلاذری گوید :
طلحه به عثمان ميگويد:إنک أحدثت أحداثا لم يکن الناس يعهدونها.(أنساب الأشراف، ج5، ص29)
طلحه به عثمان ميگويد:إنک أحدثت أحداثا لم يکن الناس يعهدونها.(أنساب الأشراف، ج5، ص29)
بدعتهايي را گذاشتي که سابقه نداشت.
ابن ابی الحدید گوید:
زبير در حق عثمان ميگويد:اقتلوه فقد بدّل دينکم.(شرح نهج البلاغة لإبن أبي الحديد، ج9، ص36)
زبير در حق عثمان ميگويد:اقتلوه فقد بدّل دينکم.(شرح نهج البلاغة لإبن أبي الحديد، ج9، ص36)
او را بکشيد که دين شما را تغيير داد.
عبد الله بن مسعود ميگويد:ما أري صاحبکم إلا و قد غيّر و بدّل.(أنساب الأشراف، ج5، ص36 - حلية الأولياء، ج1، ص138)
عثمان، دين الهي را تغيير داد و تبديل کرد.
عبد الله بن مسعود در جاي ديگر ميگويد:
إن دم عثمان حلال.(تاريخ الطبري، ج3، ص341)خون عثمان حلال است.
به عمار گفتند:لم قتلتموه؟ قال: لإحداثه.(وقعة صفين لإبن مزاحم، ص319)چرا عثمان را کشتيد؟ گفت: به خاطر بدعتهايش.
عمار ميگويد:
أراد أن يغير ديننا فقتلناه.
عثمان ميخواست دين ما را تغيير بدهد و ما هم او را کشتيم.وقعة صفين لإبن مزاحم، ص339 ـ شرح نهج البلاغة لإبن أبي الحديد، ج8، ص22
سعد بن أبي وقاص گفت:
عثمان غيّر و تغيّر.(الامامة والسياسة لإبن قتيبة الدينوري، تحقيق الزيني، ج1، ص48)
عثمان، هم خودش تغيير کرد و هم دين إلهي را تغيير داد.
هاشم مرقال ميگويد:
أحدث الأحداث و خالف حکم الکتاب.(تاريخ الطبري، ج4، ص30 ـ وقعة صفين لإبن مزاحم، ص354)
بدعتها گذاشت و حکم إلهي را مخالفت کرد.
بدعتها گذاشت و حکم إلهي را مخالفت کرد.
عايشه گفت:فرفعت نعل رسول الله صلى الله عليه و سلم و قالت: تركت سنة رسول الله.
نعلين پيامبر اکرم صلي الله عليه و سلم را بلند کرد و گفت: عثمان! تو، سنت پيامبر اکرم صلي الله عليه و سلم را ترک کردي.
أما آنچه که خيلي مهم و اساسي است، اين است:
مردم مصر آمدند به مدينه و از حاکم مصر به عثمان شکايت کردند که يکي از صحابه را به قتل رسانده و جنايت کرده. مردم هجوم آوردند به خانه عثمان و محاصره اول شروع شد تا اين که عثمان آمد و تسليم شد با وساطت امير المؤمنين (عليه السلام) و طلحه و زبير و نامه نوشت و حاکم مصر را عزل کرد و به جاي او، محمد بن أبي بکر را به عنوان خليفه معرفي کرد. اينها که با خوشحالي به مصر ميرفتند، يک وقت ديدند که يک نفر نامهرسان، از کوهها و بيابانها ميرود. محمد بن أبي بکر دستور داد او را دستگير کردند و از او پرسيدند:
به کجا ميروي؟ گفت: به مصر. گفتند: براي چه؟ گفت: پيام دارم. گفتند: پيامت چيست؟ گفت: نميتوانم بگويم.
بدن او را بازجويي کردند و ديدند که چيزي نيست. بعد ديدند که يک مَشک خشکي است که يک چيزي در داخل آن صدا ميکند. آن را در آوردند و ديدند که عثمان نامه نوشته به حاکم مصر و مُهر زده که:
اگر محمد بن أبي بکر و ... آمدند، اينها را به بدترين وجه، به قتل برسان و هر کس خواست از من شکايت و اعتراض کند، به قتل برسان.
اينهايي که به مصر ميرفتند، شگفت زده شدند و برگشتند به مدينه و آمدند خدمت امير المؤمنين (عليه السلام) که تو واسطه شدي، پس اين نامه چيست؟ نزد طلحه و عمار و زبير هم رفتند و اينها آمدند نزد عثمان و گفتند:
اين چيست؟ عثمان گفت: من خبر ندارم. گفتند: آيا اين غلام توست؟ گفت: بله. گفتند: آيا اين شتر براي توست که او سوار شده است؟ گفت: بله. گفتند: آيا مُهر اين نامه براي توست يا نه؟ گفت: مُهر براي من است، ولي من خبر ندارم.
لذا، بعد از آن بود که مردم احساس کردند که عثمان، قابل اصلاح نيست و تصميم به قتل او گرفتند.
الطبقات الکبري لإبن سعد، ج3، ص65 ـ تاريخ مدينه دمشق لإبن عساکر، ج39، ص323 ـ تاريخ المدينة لإبن شبة، ج4، ص1154 ـ تاريخ الطبري، ج3، ص401 ـ اخبار مدينه، ج2، ص13
در حال حاضر دیدگاهی برای این مطلب ارسال نشده است. اولین نفری باشید که دیدگاه خود را ثبت می کند.